سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  برگشت...

چهارشنبه 88 آبان 20 ساعت 11:51 صبح

بسم الله
اینقزه این در اون در زدیم...بالا پایین کردیم...چپ و راست کردم تا راه روشن خودمون گم کردیم...نه نه گم نکردم...راهه سر جاشه ما گم شدیم...اره اره این بهتره...وقتی راهه روشنی که برات نقاشی کردن خط خطی میکنی  و حتی شاید پاره پورش بکنی همین میشه دیگه...
وقتی شک میکنی این راهه من درسته یا نه 100 راهه دیگه جلوت نمایان میشه...بدبدختی از همین جا شروع میشه...
بدبختی چیه؟اینکه راهتو اشتباه داری میری و از این مهم تر اینکه از راه اصلی داری دور میشی...
ولی اگه تو دلت به جز خدا و بنده های خوبش کسی دیگه خودشو جا کرده باشه میری تو خاکی و به احتمال زیاد پنچر میشی...
توی تنهاترین تنهایی ها خدا با منه...چون خدامه..خلقشم..بندشم..همه بگن نه اون بالا صدا میاد بله نه نه جانم...
ما که داریم دنده عقب میزنیم به لطف مهربونیش...
بچه که بودم میخواستم خدارو بوس کنم و ازش تشکر کنم سجاده بابامو میرفتم باز میکردم مهرشو ور میداشتم کلی بوسش میکردم الانم بچه ام ولی...
خلاصه اینکه تنها ترین تنها ترین ها هم که باشی خدا هست به خدا...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه...
پرچم بال بال میزنه ها


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :